هانس کریستین اندرسون (دوم آوریل 1805 – چهارم اوت 1875)، متولد شهر اُدنز (Odense) در دانمارک است؛ پسر یک کفاش فقیر و یک مستخدمه. در نوجوانی، بهعنوان نقال نمایشنامهها و خواننده به شهرت رسید. در چهاردهسالگی به پایتخت، کپنهاک، عزیمت نمود و مصمم شد تا در صحنهی تئاتر به موفقیت ملی دست یابد. اما بهنحو تأسفباری ناکام ماند؛ اما دوستان بانفوذی در پایتخت پیدا نمود که جهت جبران تحصیلات ناقصش از او در مدرسهای ثبتنام به عمل آوردند. از مدرسه متنفر بود، بهطوریکه در سن هفدهسالگی در کلاس دوازدهسالهها حاضر میشد و مدام مورد تمسخر شاگردان و معلمان قرار میگرفت.
در 1829 اولین کتابش- شمارش یک پیادهروی (An Account of a Walking Trip)- منتشر شد. پس از آن بهطور منظم کتابهایی منتشر نمود. در ابتدا کتابهایی که برای بزرگسالان نوشته بود به نظر خودش مهمتر از فانتزیهایش بودند، اما به مرور زمان دریافت که همین داستانهای عامیانه وجوه پایداری از زندگی بشری و شخصیت داستانی را آشکارا و به شکلی مسحورکننده به تصویر میکشند. این امر دو پیآمد داشت. نخست اینکه دیگر داستانهایش را بهعنوان سرگرمیهایی که مختص کودکان نگاشته شده در نظر نمیگرفت و دوم اینکه بهجای بازگویی قصههای سنتی، نگاشتن داستانهای خود را آغاز نمود.
او زمانی گفته که ایدههای داستانهایش «مانند بذری کاشتهشده در ذهنش هستند که تنها به بوسهی تلألویی از خورشید یا قطرهی دارویی نیاز دارند تا بشکفند.» او بهطرز ظریفی مردمی را که دوست میداشت یا از آنها متنفر یود در قالب شخصیتهای داستانهایش ارایه میداد: زنی که از پذیرش عشقش امتناع کرده بود در «ماهیبانوی کوچولو» (Little Mermaid) به شاهزادهای احمق بدل میشود؛ زشتی و خباثتش، یا خیالپردازیهای پدرش برای میراثخواری از یک خانوادهی قدرتمند و متمول، در «جوجهاردک زشت» (Ugly Duckling) بازتاب مییابد.