
از ديده بجاي اشك خون مي آيد
دل خون شد و از ديده برون مي آيد
دل خون شد و از ديده برون مي آيد
دل خون شد از اين غصه كه از قصه عشق
مي ديد كه آهنگ فسون مي آيد
مي رفت و دو چشم انتظارم بر راه
كان عمر كه رفت باز چون مي آيد
با لاله كه گفت حال مارا كه چنين
دلسوخته و غرقه به خون مي آيد
كوتاه كن اين قصه جانسوز اي شمع
كز صحبت تو بوي جنون مي آي
(علی شریعتی)