۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

بانگ جاودانه

 
اذان بگو اذان بگو
موذنا اذان بگو
حکایت از خدای مهربان بگو
تو ای ترانه خوان بارگاه سرمدی
تو ای منادی مقدس محمدی
اذان بگو اذان بگو
که روح تازه می شود ز نغمه ی اذان تو
اذان بگو که غنچه ی وجود من
چو گل شکفته می شود
ز بانگ جاودان تو
موذنا اذان بگو
که عالمی خبر شود
ز معجز بیان تو
صدای عاشقانه ات
چو موج می زند به زیر سقف آسمان
صداقت پیام تو
تلالوو کلام تو
مرا به ابر می برد
مرا به اوج می کشد
موذنا صدای تو
چو پر کشد به بام من
ز نغمه ی خدایی ات
فرشته گرد خانه ام
مدام بال می زند
به لحظه لحظه روح من
دم از وصال می زند
ز جمله جمله های تو
سراسر وجود من
پر از نیاز می شود
به روح عاشقم دری
ز نور باز میشود
نه جسم من که جان من
همه نماز می شود
اذان بگو اذان بگو
که من به بال معنوی
به آسمان شوق و شور می رسم
به عرش جذبه می پرم
به معبد و رواقی از بلور می رسم
به جاده های پر ستاره می دوم
به شهری از زمرد و عقیق و اینه
به سرزمین عشق و عطر ونور میرسم
موذنا اذان بگو
حکایت از خدای مهربان بگو
که نغمه ی اذان تو
کجاوه یی ز عطر و نور می شود
به بام و عرش می رسد
ز خاک دور می شود
کجاوه یی چنین مرا
به روزگار شور و عشق می برد
به روزگار دعوت پیامبر

ندای آسمانی ات
به بال جذبه ها مرا
به بام کعبه می کشد
به همره فرشتگان
طواف کعبه می کنم
چو شاهباز می پرم
صفا به مروه میکنم
موذنا اذان بگو
نوای جان تو
به بحر آرزو مرا
چنان سفینه می برد
ز خانه ی خدای من
به سوی مسجد النبی
گل مدینه می برد
در آن تموج صفا
به سبز گنبد نبی
بسی سلام می کنم
به خاک پای احمدی
ز شوق بوسه می زنم
زیارتی به کام دل
در آن مقام می کنم
موذنا اذان بگو
که همره اذان تو
در آن مقام بنگرم
حریم ذوالجلال را
در آن شکوه قدس حق
نگه کنم به چشم دل
حقیقت جمال را
درآن فضا رها کنم
کبوتر خیال را
به عالم مکاشفه
ز خویشتن تهی شوم
که لحظه لحظه بشنوم
صدای عاشقانه ی بلال را
اذان بگو اذان تو مرا عروج می دهد
در آن عروج می رسم
به معبد مقدسی
که خاتم پیمبران
محمد آن امیر سروران
به چهره ی منور علی نگاه می کند
چو آفتاب دلربا
که در رواق آسمان
نگه به ماه میکند
خدای من چه حالتی
ز یک طرف تقدس رسالتی
ز یک طرف تجسم عدالتی
دو رهنما
دو مقتدا
دو جان پاک با صفا
دو باب عزت و کرم
ستاده در کنار هم
چه شوکتی چه رویتی
روان من ز نورشان
چو ماهتاب می شود
ز عطر برگزیدگان
همه مدینه در زمان
پر از گلاب می شود
در آن نگاه ایزدی
سراسر وجود من
خلوص ناب میشود
به مهر لایزال حق
دلم ز نور سرمدی
چو آفتاب میشود
موذنا موذنا
به شهپر اذان خود
مرابه هودجی نشان
ببر به بام کهکشان
ز اوج جذبه ها مرا
به ظلمت دل سیه رها مکن
به شوکت اذان تو
خدا نظاره می کند
به عالمی صلا بزن
کناره از خدا مکن
موذنا ز حالت اذان تو
روان من پرندهیی
ز عطر و نور می شود
به بام عرش می رسد
ز خاک دور می شود
در این عروج روح من
به عرش بوسه می زند
و حفره حفره ی دلم
پر از سرور می شود
کلیم من اذان بگو
به نغمه ی اذان تو
سراسر وجود من ز روشنی
سرای نور میشود
ز لمعه لمعه نورها
شبانه روز سینه ام
چو کوه طور می شود
موذنا اذان بگو
موذنا اذان بگو
موذنا اذان بگو
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis