۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

عید قربان


  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

Happy Christmas


  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

آیت الله منتظری در گذشت


  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

و اي حسين (ع)! با تو چه بگويم؟.........
”شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل“ و تو اي چراغ راه! اي كشتي ‌رهايي!

اي كه ” مرگ سرخ “ را برگزيدي تا عاشقانت را از ” مرگ سياه “ برهاني ، تا با هر قطره‌ خونت ، ملتي را حيات بخشي و تاريخ را به طپش آري و كالبد مرده و فسرده عصري را گرم كني و بدان جوشش و خروش زندگي و عشق و اميد دهي! ايمان ما، ملت‌ ما، تاريخ فرداي ما، كالبد زمان ‌ما، به تو و خون تو محتاج است.

معلم شهید دکتر علی شریعتی
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

این كشته‏ى فتاده به هامون، حسین توست


چه رنجی بزرگ تر از اینکه ملتی عاشق حسین(ع) باشد و عاقبت یزید را داشته باشد؟
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه


چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم......
خانه اش ویران باد
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

روز دانشجو


«اگر اجباری كه به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم، همان‌جایی كه بیست و دو سال پیش، « آذر» مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای «نیكسون» قربانی كردند! این سه یار دبستانی كه هنوز مدرسه را ترك نگفته اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته اند، نخواستند - همچون دیگران - كوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و كارشان را تمام كردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر كه را می آید، بیاموزند، هركه را می‌رود، سفارش كنند. آنها هرگز نمیروند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید» ند. این «سه قطره خون» كه بر چهره ی دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. كاشكی می توانستم این سه آذر اهورائی را با تن خاكستر شده ام بپوشانم، تا در این سموم كه می وزد، نفسرند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.»

دكتر شریعتی‏
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

عید غدیر


چه مي‌گويم!! مگر با كلمات مي‌توان از علي (ع) سخن گفت؟! بايد به سكوت گوش فراداد، تا از او چه‌ها مي‌گويد؟! چه او با علي (ع) آشناتر است...!
علي (ع) خود محمد (ص) ديگري است، و شگفت‌تر آن كه: در سيماي علي (ع)، محمد (ص) را نمايان‌تر مي‌توان ديد».
معلم شهید دکتر علی شریعتی
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه‌ی خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هوشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

ایام الحج


ای قـوم به حـج رفـتـه کـجـایید کجـایید
معشوق همین جاسـت بـیـایید بیـایید

معشوق تو هـمسایـه دیـوار بـه دیـوار
در بادیه سر گشته شما در چه هوایید

گـر صــورت بی صــورت مـعـشـوق ببینیـد
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن خانه بـدان راه بـرفـتـید
یک بار از این خانه بر این بام بر آیید
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

نوشته ای از آنتوان چخوف

برای کسانی که قصد خودکشی دارند: زندگی زیباست.
زندگي ، چيزیست تلخ و نامطبوع اما زيباسازي آن کاريست نه چندان دشوار. براي ايجاد اين دگرگوني کافيست که مثلاً دويست هزار روبل در لاتاري ببري يا به اخذ نشان « عقاب سفيد » نايل آيي يا با زيبارويي دلفريب ازدواج کني يا به عنوان انساني خوش قلب شهره ي دهر شوي  نعمتهايي را که برشمردم فناپذيرند، به عادت روزانه مبدل ميشوند؛ براي آنكه مدام حتي به گاه ماتم و اندوه احساس خوشبختي کني بايد: اولاً از آنچه که داري راضي و خشنود باشي، ثانياً از اين انديشه که « ممكن بود بدتر از اين شود » احساس خرسندي کني و اين کار دشواري نيست:
وقتي قوطي کبريت در جيبت آتش ميگيرد از اينكه جيب تو انبار باروت نبود خوش باش.
برو خدا را شكر کن؛ وقتي عده اي از اقوام فقير بيچاره ات سرزده به ويلاي ييلاقي ات مي آيند، رنگ رخساره ات را نباز، بلكه شادماني کن و بانگ بر آر که جاي شكرش باقيست که اقوامم آمده اند، نه پليس.
اگر خاري در انگشتت خليد، برو شكر کن که چه خوب شد که در چشمم نخليد.
اگر زن يا خواهر زنت بجاي ترانه اي دلنشين گام مي نوازد، از کوره در نرو بلكه تا مي تواني شادماني کن که موسيقي گوش ميكني، نه زوزه شغال يا زنجموره ي گربه.
رو خدا را شكر کن که نه اسب بارکش هستي، نه ميكروب، نه کرم تريشين، نه خوك، نه الاغ، نه ساس، نه خرس کولي هاي دوره گرد …
پايكوبي کن که نه شل هستي، نه کور، نه کر، نه لال و نه مبتلا به وبا …
هلهله کن که در اين لحظه روي نيمكت متهمان ننشسته اي؛ روياروي طلبكار نايستاده اي و براي دريافت حق التأليفت در حال چانه زدن با ناشرت نيستي.
اگر در محلي نه چندان پرت و دور افتاده سكونت داري از اين انديشه که ممكن بود محل سكونتت پرت تر و دور افتاده تر از اين باشد شادماني کن.
اگر فقط يك دندانت درد ميكند، دل به اين خوش دار که تمام دندانهايت درد نمي کنند.
اگر اين امكان را داري که مجله « شهروند » را نخواني يا روي بشكه ي مخصوص حمل فاضلاب ننشسته و يا در آن واحد سه تا زن نگرفته باشي، شادي و پايكوبي کن.
وقتي به کلانتري جلبت ميكنند از اينكه مقصد تو کلانتري ست، نه جهنم سوزان خوشحال باش و جست و خيز کن.
اگر با ترکه ي توس به جانت افتاده اند هلهله کن که خوشا به حالم که با گزنه به جانم نيفتاده اند.
اگر زنت به تو خيانت مي کند، دل بدين خوش دار که به تو خيانت مي کند، نه به مام ميهن.
و قس عليهذا… اي آدم، پند و اندرزهايم را به کار گير تا زندگي ات سراسر هلهله و شادماني شود
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه


امام جعفرصادق فرمودنداهل بهشت چهارنشانه دارند:
۱ـ روی گشاده دارند

۲ـ زبان نرم دارند
۳ـ دلی مهربان دارند
۴ـ دستی دهنده دارند
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

شمع-شاندل


دکتر شریعتی در اندیشه هایشان نزدیکی زیادی به شاندل شاعر فرانسوی داشته اند . جالب است خود بیان کرده اند ، اسمشان یعنی شمع (شمع از کنار هم گذاشتن حروف اول 3 کلمه علی شریعتی مزینانی حاصل آمده) نیز دقیقاً برابر با شاندل (شاندل در فرانسوی یعنی شمع) است...


حرفهايي هست براي گفتن،

که اگر گوشي نبود، نمي گوييم،

و حرفهايي هست براي نگفتن،

حرفهايي که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمي آرند.

حرفهايي شگفت، زيبا و اهورايي همين هايند،

و سرمايه ماورايي هرکسي به اندازه حرفهايي است که براي نگفتن دارد،

حرفهاي بيتاب و طاقت فرسا،

که همچون زبانه هاي بيقرار آتشند،

و کلماتش، هريک، انفجاري را به بند کشيده اند،

کلماتي که پاره هاي بودن آدمي اند...

اينان هماره در جستجوي مخاطب خويشند،

اگر يافتند، يافته مي شوند...

و ...

کلماتي که پاره هاي بودن آدمي اند...اينان هماره در جستجوي مخاطب خويشند،

اگر يافتند، يافته مي شوند...

در صميم وجدان او، آرام مي گيرند.

و اگر مخاطب خويش را نيافتند، نيستند،

واگراوراگم کردند، روح راازدورن به آتش مي کشندو، دمادم، حريق هاي دهشتناک عذاب

برمي افروزند.

و خدا، براي نگفتن حرفهاي بسيار داشت


(دکتر شریعتی به نقل از شاندل )
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

88/8/8


آمده ام، آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

Aristotle and Plato wisdom



A hero is born among a hundred, a wise man is found among a thousand, but an accomplished one might not be found even among a hundred thousand men.
Plato


Anybody can become angry - that is easy, but to be angry with the right person and to the right degree and at the right time and for the right purpose, and in the right way - that is not within everybody's power and is not easy.
Aristotle
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

Imam Ali`s Advice to Imam Hasan

Imam Ali once said to his son Imam Hasan, My son, learn four things from me and through them you will learn four more. If you keep them in mind your actions will not bring any harm to you: The greatest wealth is Wisdom; the greatest poverty is stupidity; the worst unso- ciableness is that of vanity and self-glorification; and the best nobility of descent exhibits itself in politeness and in refinement of manner. The next four things, my son, are: "Do not make friendship with a fool because when he will try to do you good he will do you harm; do not make a miser your friend because he will run away from you at the time of your dire need; do not be friendly with a vicious and wicked person because he will sell you and your friendship at the cheapest price and do not make friend of a liar because like a mirage he will make you visualize very near the things which lie at a great distance and will make you see at the great distance the things which are near to you".
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

Iran To Launch Research Rocket Into Space

Iran's Aerospace Research Center official announced on Tuesday that the country will launch its research rocket called Kavoshgar (Explorer) into space by the end of March 2010, the semi-official Fars news agency reported.
"Iranian Kavoshgar rocket will be sent into the space by the end of the current (Iranian) year (ending on March 20) to do research studies," Head of Iran's Aerospace Research Center Mohammad Ebrahimi was quoted as saying.
Talking at a ceremony marking the World Space Week, Ebrahimi said that "The rocket can be sent to altitudes at the height of 50km to 150km which is not a fly zone for aircraft and satellites ... it can be employed in different researches and studies."
Earlier in February, Tehran announced that the Omid lightweight telecommunications satellite, its first home-made satellite, was successfully sent into space by the Iranian-produced satellite carrier Safir 2, evoking the West's concern over its potential military purposes.
In last November, Iran launched successfully a space rocket which was called "Kavosh 2" (Explore 2).
"The rocket was launched into the space and after completing its mission returned to the earth using parachute," Iran's state TV IRIB said.
Iranian officials have said Iran has plans to put a "series of satellites" into space by 2010 to aid natural disaster management programs and improve telecommunications.
The United States and Israel have consistently refused to rule out the possibility of military strikes against Iran over its refusal to halt nuclear program, accusing Tehran of trying to develop nuclear weapons under the cover of a civilian nuclear program.
Iran has denied the charges and insisted that its nuclear program is for peaceful purposes only.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

The Nobel Prize in Physiology or Medicine 2009

"for the discovery of how chromosomes are protected by telomeres and the enzyme telomerase"

Elizabeth H. Blackburn
University of California  San Francisco,CA, USA
Carol W. Greider
Johns Hopkins University School of Medicine, Baltimore, MD, USA







 
Jack W. Szostak
Harvard Medical School; Massachusetts General Hospital
Boston, MA, USA; Howard Hughes Medical Institute
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

راه ما از آتش و خون می گذشت....


یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد.

یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت


  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه


موهای آقا سفیده جوونا کیسه رو از آقا بگیرید
قامت آقا خمیده جوونا کیسه رو از آقا بگیرید

جوونا آقا بشین زنده کنید رسم جوون مردی رو امشب
یتیم ها منتظرند زنده کنید شیوه شب گردی رو امشب

یتیم ها پشت درای خونه ها شون منتظر آقا نشستند
گوش به زنگ تق تق یک جفت صدای پا نشستند

موهای آقا سفیده جوونا کیسه رو از آقا بگیرید
قامت آقا خمیده جوونا کیسه رو از آقا بگیرید
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

شب قدر است و طی شد نامه هجر


کس نمی داند ز من٫ جز اندکی
وز هزاران جرم و بد فعلی٫ یکی

من همی آن دانم و ستار من
جرمها و زشتی کردار من

هر چه کردم جمله نا کرده گرفت
طاعت ناورده آورده گرفت

نام من در نامه پاکان نوشت
دوزخی بودم٫ ببخشیدم بهشت

عفو کرد آن جملگی جرم وگناه
شد سفید آن نامه و روی سیاه

آه کردم ٫چون رسن شد آه من
گشت آویزان رسن در چاه من

آن رسن بگرفتم و بیرون شدم
شاد و زفت و فربه و گلگون شدم

در بن چاهی همی بودم نگون
در دو عالم هم نمی گنجم کنون

آفرین ها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غم جدا

گر سر هر موی من گردد زبان
شکرهای تو نیاید در بیان
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

فزت و رب الکعبه


باور نمی کنیم که شمشیری پرکینه، اقیانوسی را توان شکافتن داشته باشد.
باور نمی کنیم که ضربتی نفاق آمیز، خورشید را از نورانیّت اندازد.
و امشب سرخ ترین پرواز نماز، از رواق خون گرفته محراب بندگی است.
شب جان سوزترین ناله های نخلستان!
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه


اي واي بر اسيري کز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد صياد رفته باشد
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

Coexist together humans


يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ-حجرات 13


o mankind! lo! we have created you male and female, and have made you nations and tribes that ye may know one another. lo! the noblest of you, in the sight of allah, is the best in conduct. lo! allah is knower, aware.


اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ترديد خداوند داناى آگاه است


*****************************************************************************

كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ -بقره 213


(all) people are a single nation; so allah raised prophets as bearers of good news and as warners, and he revealed with them the book with truth, that it might judge between people in that in which they differed; and none but the very people who were given it differed about it after clear arguments had come to them, revolting among themselves; so allah has guided by his will those who believe to the truth about which they differed and allah guides whom he pleases to the right path


مردم امتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‏دهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند

  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

روز پزشک

در زمان ابوعلی سینا شخصی مریض شد و به نزد وی برای معالجه رفت. بوعلی سینا با معاینه وی به او گفت که مریضی سختی دارد و دوایی هم برای آن موجود نیست و احتمالا تا سه روز آینده از دنیا خواهد رفت. مرد فوق العاده ناراحت و افسرده شد و به گمان اینکه سه روز بیشتر به پایان عمرش باقی نمانده قصد عزیمت به صحرا و بیابان کرد تا از خیال مرگ قدری آسوده شود و این سه روز نیز بگذرد. در راه چوپانی را دید. چوپان به او گفت : چرا از شهر خود دور می شوی؟ لااقل اگر هم قرار باشد از دنیا بروی خوب است در شهر خود و در میان اقوام خود باشی تا اینکه بدنت طعمه گرگها و حیوانات ولگرد شود. خلاصه چوپان مرد را راضی نمود که به شهر خود بازگردد اما به او گفت چون خسته و نحیف شده ای و من نیز باید به راه خود ادامه دهم سایه بانی را در اختیارت می گذارم تا در سایه آن قدری استراحت کنی و از شیری هم که تازه از گوسفندانم می دوشم بالای سرت می گذارم. قدری استراحت کن و شیر را بنوش و به شهرت بازگرد. چوپان رفت و مرد هم به خواب رفت. بعد از مدتی استراحت کاسه شیر را سرکشید و به سمت شهر خود بازگشت. رفت و برگشت او دو روز طول کشیده بود و یک روز هم در شهر سپری شد و با کمال تعجب ، مرد حال خود را بهتر یافت. نزد بوعلی سینا رفت و گفت : ای حکیم تو گفتی که من سه روز دیگر بیش زنده نیستم اما حال من بهتر شده است. بوعلی سینا به وی گفت تعریف کن که در این سه روز چه کرده ای؟ مرد که جریان خود و چوپان را تعریف نمود بوعلی به او گفت: در آن منطقه ماری وجود دارد که وقتی تو در خواب بودی احتمالاً زهرش را در شیر ریخته و تو آن را نوشیده ای و به این سبب است که حالت بهبود یافته!
از آن زمان به بعد به کسی که مریض است می گویند بیمار یعنی کسی که آن مار را ندارد : بی + مار
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه


ماه رمضان شد مى و میخانه برافتاد
عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد

افطــــــار به مى کرد برم پیر خرابات
گفتـــم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد

با بـــاده وضو گیر که در مذهب رندان
در حضــــرت حق این عملت بارور افتاد
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

فلسفه اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر


اصول فلسفه اگزیستانسیالیزم (اگزیستانسیالیسم) مبنی بر اصالت وجود و تقدم آن بر ماهیت انسان است.

هنگامی که می خواهیم از اگزیستانسیالیسم سخن بگوییم، باید مشخص کنیم که منظورمان چیست. ژان پل سارتر، مارتین هایدگر، گابریل مارسل، سورن کی یرکه گارد از متفکران اگزیستانسیالیست بوده اند. البته مارسل و کی یرکه گارد بینشی ایمان گونه داشته اند و اندیشه شان الحادی نبوده است؛ سارتر و هایدگر درست در مقابل این دو هستند که اندیشه های الحادی داشته اند.

اساس نگاه فلسفی سارتر به انسان این است که انسان را مختار می داند و بر این اساس به انکار خداوند می رسد؛ زیرا که او معتقد است انسان نمی تواند مختار باشد، در حالی که خالقی مطلق و یگانه داشته باشد که از ازل می دانسته که چه می خواهد بسازد. البته این مساله کاملاً بر اساس خدای کلامی معتزله و اشاعره و هم چنین خدای کلامی مسیحی و خدای کلامی یهودی صحت دارد. انسان وقتی مختار باشد، باید مسئولیت هر انتخاب اش را بپذیرد و از همین بینش است که سارتر خود را مسئول جنگ جهانی می داند و این جا دلهره و اضطراب به وجود می آید که فرد با خود می گوید از آن جا که من مسئول این کار هستم، آیا این کار درست بوده و چه نتایجی خواهدداشت که من آن ها را نمی دانم یا نخواهم دید!؟

اندیشه های اگزیستانسیالیستی سارتر، که در خصوص آزادی و مسؤولیت فردی و ممکن بودن وجود ما و فاصله ئی که ما از خودمان داریم، هم چنان می تواند برای فلسفه ی جدید مهم باشد. اما سارتر اخلاق گرا نیز بود و کوششی که برای طرح نظریه ای اخلاقی کرد هم چنان می تواند برای فلسفه «بعد-از-نو» مهم باشد. کم تر فیلسوفی هم چون سارتر این اقبال را داشته است که در عمر خود شاهد شهرت و نفوذ اندیشه اش باشد. اما سارتر با همه ی فلاسفه ای که تاکنون بوده اند متفاوت است.
منبع: http://www.bashgah.net
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

نیمه شعبان


بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
جمال بخت زروی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
سپهر،دور خوش اکنون زند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید

عزیز مصر به رغم برادران غیور
زقعر چاه برآمد به اوج جاه رسید
کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
صبا بگو که چه ها بر سرم درین غم عشق
زآتش دل سوزان و دود آه رسید
زشوق روی تو شاها بدین اسیر فراق
همان رسید کز آتش به روی کاه رسید
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز یمن ورد شب و درس صبحگاه رسید
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

(Peak of Eloquence (Nahjul Balagha

Failures are often the results of timidity and fears; disappointments are the results of bashfulness; hours of leisure pass away like summer-clouds, therefore, do not waste opportunity of doing good
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

اندیشه اشراق


ای برادران حقیقت ، هیچ شگفت نبود اگر فریشته فاحشه نکند و بهیمه کار زشت کند ، که فریشته آلت فساد ندارد و بهیمه آلت عقل ندارد . بل که شگفت کار آدمی است که فرمانبر شهوت شود و خویش را سخره ی شهوت کند ، با نور عقل . و به عزت بار خدای ، آن آدمی که به وقت حمله ی شهوت قدم استوار دارد از فرشته افزون است و باز ، کسی که منقاد شهوت بود از بهیمه بس بتر است .

شهاب الدین سهروردی(شیخ اشراق)
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه


پر کن پیاله را
که این جام آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها ــ که در پی هم می شود تهی ــ
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد!

من با سمند سر کش جادویی شراب
تا بی کران عالم پندار رفته ام
تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها ...
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد!

هان ای عقاب عشق!
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!

در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل :که آب ... آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را ...

فریدون مشیری
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

(Peak of Eloquence (Nahjul Balagha

When Imam Ali was asked about Faith in Religion, he replied that the structure of faith is supported by four pillars endurance, conviction, justice and jihad. Endurance is composed of four attributes: eagerness, fear, piety and anticipation (of death). so whoever is eager for Paradise will ignore temptations; whoever fears the fire of Hell will abstain from sins; whoever practices piety will easily bear the difficulties of life and whoever anticipates death will hasten towards good deeds. Conviction has also four aspects to guard oneself against infatuations of sin; to search for explanation of truth through knowledge; to gain lessons from instructive things and to follow the precedent of the past people, because whoever wants to guard himself against vices and sins will have to search for the true causes of infatuation and the true ways of combating them out and to find those true ways one has to search them with the help of knowledge, whoever gets fully acquainted with various branches of knowledge will take lessons from life and whoever tries to take lessons from life is actually engaged in the study of the causes of rise and fall of previous civilizations . Justice also has four aspects depth of understanding, profoundness of knowledge, fairness of judgment and dearness of mind; because whoever tries his best to under- stand a problem will have to study it, whoever has the practice of studying the subject he is to deal with, will develop a clear mind and will always come to correct decisions, whoever tries to achieve all this will have to develop ample patience and forbearance and whoever does this has done justice to the cause of religion and has led a life of good repute and fame. Jihad is divided into four branches: to persuade people to be obedient to Allah; to prohibit them from sin and vice; to struggle (in the cause of Allah) sincerely and firmly on all occasions and to detest the vicious. Whoever persuades people to obey the orders of Allah provides strength to the believers; whoever dissuades them from vices and sins humiliates the unbelievers; whoever struggles on all occasions discharges all his obligations and whoever detests the vicious only for the sake of Allah, then Allah will take revenge on his enemies and will be pleased with Him on the Day of Judgment.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

ولادت امام علی (ع)




تا صورت پیوند جهان بود، علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود

شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود
سلطان سخا و کرم و جود، علی بود

هم آدم و هم شیث هم ایوب و هم ادریس
هم یوسف و هم یونس وهم هود، علی بود

هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داوود، علی بود

مسجود ملایک که شد آدم ز علی شد
در قبله محمد بد و مقصود، علی بود

آن عارف سجاد که خاک درش از قدر
بر کنگره عرش بیفزود، علی بود

هم اول هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود

چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم
از روی یقین در همه موجود، علی بود

این کفر نباشد، سخن کفر نه اینست
تا هست علی باشد و تا بود، علی بود

سرو دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان
شمس الحق تبریر که بنمود، علی بود
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه


كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نكشد.
مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
نکته: مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

شب آرزوها


خدایا وقتی به بزرگی تو فکر میکنم بزرگی آرزوهایم رو از یادم میبرم و با دلی پر از امید از تو میخونم و با قطره های اشکم تو رو صدا میزنم الهی الهی الهی خدایا کمکم کن که اگر چیزی رو شکستم دل نباشه
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

Mother and Wife Day




  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)


دختر فکر بکر من، غنچه‌ لب چو واکند
از نمکين کلام خود حق نمک ادا کند

طوطي طبع شوخ من گر که شکرشکن شود
کام زمانه را پر از شکر جان‌فزا کند

بلبل نطق من ز يک نغمه‌ي عاشقانه‌اي
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند

خامه‌ي مشک‌ساي من گر بنگارد اين رقم
صفحه‌ي روزگار را مملکت ختا کند

مطرب اگر بدين نمط ساز طرب کند گهي
دايره‌ي وجود را جنت دل‌گشا کند

منطق من هماره بندد چو نطاق نطق را
منطقه‌ي حروف را منطقة‌السما کند

شمع فلک بسوزد از آتش غيرت و حسد
شاهد معني من ار جلوه‌ي دلربا کند

نظم برد بدين نسق از دم عيسوي سبق
خاصه دمي‌ که از مسيحانفسي ثنا کند

وهم به اوج قدس ناموس اله کي رسد؟
فهم که نعت بانوي خلوت کبريا کند؟

ناطقه‌ي مرا مگر روح قُدُس کند مدد
تا که ثناي حضرت سيدة‌النسا کند

فيض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه
چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها کند

صورت شاهد ازل، معني حسن لم‌يزل
وهم چگونه وصف آيينه‌ي حق‌نما کند؟

مطلع نور ايزدي، مبدأ فيض سرمدي
جلوه‌ي او حکايت از خاتم انبيا کند

بسمله‌ي صحيفه‌ي فضل و کمال معرفت
بلکه گهي تجلي از نقطه‌ي تحت «با» کند

دايره‌ي شهود را نقطه‌ي ملتقي بود
بلکه سزد که دعوي «لو کشف الغطا» کند

حامل سرّ مستسر، حافظ غيب مستتر
دانش او احاطه بر دانش ماسوي کند

عين معارف و حکم، بحر مکارم و کرم
گاه سخا محيط را قطره‌ي بي‌بها کند

ليله‌ي قدر اوليا، نور نهار اصفيا
صبح، جمال او طلوع از افق علا کند

بضعه‌ي سيد بشر، ام ائمه‌ي غرر
کيست جز او که همسري با شه لافتي کند؟

وحي نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب
قصه‌اي از مروتش سوره‌ي «هل اتي» کند

دامن کبرياي او دسترس خيال، ني
پايه‌ي قدر او بسي پايه به زير پا کند

لوح قدر به دست او، کلک قضا به شست او
تا که مشيت الهيه چه اقتضا کند

در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان
در نشئات «کن‌ فکان» حکم «بما تشا» کند

عصمت او حجاب او عفت او نقاب او
سرّ قدم حديث از آن ستر و از آن حيا کند

نفخه‌ي قدس بوي او، جذبه‌ي انس خوي او
منطق او خبر ز «لاينطق عن هوي» کند

قبله‌ي خلق روي او، کعبه‌ي عشق کوي او
چشم اميد سوي او، تا به که اعتنا کند

بهر کنيزي‌اش بود زهره کمينه مشتري
چشمه‌ي خور شود اگر چشم سوي سها کند

«مفتقرا» متاب رو از در او به هيچ سو
زآنکه مس وجود را فضه‌ي او طلا کند

سروده : آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی


می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

Prophet Muhammad`s Precepts

A white has no superiority over black nor a black has any superiority over white except by piety and good action

 Even as the fingers of the two hands are equal, so are human beings equal to one another. No one has any right, nor any preference to claim over another

Do not consider any act of kindness insignificant, even meeting your brother with a cheerful face

 The strong man is not the good wrestler; the strong man is only the one who controls himself when he is angry

A man's true wealth here after is the good he does in this world to his fellow man

The ink of the scholar is more sacred than the blood of the martyr

 One hour's meditation on the work of the Creator is better than seventy years of prayer

Do you love your creator? Love your fellow-beings first

 Shall I not inform you of a better act than fasting, alms, and prayers? Making peace between one another: enmity and malice tear up heavenly rewards by the roots
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یاتنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد!چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن اتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

یاس بوی مهربانی می دهد...


عشق من ! پاییز آمد مثل پار
باز هم ما باز ماندیم از بهار

احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما

باید از فقدان گل ؛ خونجوش بود
در فراق یاس ؛ مشکی پوش بود

یاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد

یاسها یادآور پروانه اند
یاسها پیغمبران خانه اند

یاس ما را رو به پاکی می برد
رو به عشقی اشتراکی می برد

یاس در هر جا نوید آشتی ست
یاس دامان سپید آشتی ست

در شبان ما که شد خورشید ؟ یاس
بر لبان ما که می خندید ؟ یاس

یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست

بعد روی صبح پرپر می شود
راهی شبهای دیگر می شود

یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است

یاس را آیینه ها رو کرده اند
یاس را پیغمبران بو کرده اند

یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد

حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود

داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه

عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس

اشک می ریزد علی مانند رود
بر تن زهرا ؛ گل یاس کبود

گریه ؛ آری گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن

این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین

نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید ؛ خاک

یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدک زخم از گل این باغ دید

مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز تو کس از قبر او آگاه نیست

گریه کن زیرا که گلها دیده اند
یاسهای مهربان کوچیده اند
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

صدرالمتألهين


  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

(Peak of Eloquence (Nahjul Balagha

Live amongst people in such a manner that if you die they weep over you and if you are alive they crave for your company
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

آنجا که خدا وجود ندارد.......

استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند
- آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم...... او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.
نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش کسی نبود جز ، آلبرت انیشتن !
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

منطق ماشين دودي

يکي از دوستان ما که مرد نکته سنجي است، يک تعبير بسيار لطيف داشت که اسمش را گذاشته بود: « منطق ماشين دودي». مي گفتيم منطق ماشين دودي چيست؟ مي گفت من يک درسي را از قديم آموخته ام و جامعه را روي منطق ماشين دودي مي شناسم.
وقتي بچه بودم، منزلمان در حضرت عبدالعظيم بود و آن وقتها قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همين قطار تهران-شاه عبدالعظيم بود. من مي ديدم که قطار وقتي در ايستگاه بود، بچه ها دورش جمع مي شوند و آن را تماشا مي کنند و به زبان حال مي گويند: « ببين چه موجود عجيبي است!» معلوم بود که يک احترام و عظمتي براي آن قائل هستند. تا قطار ايستاده بود، با يک نظر تعظيم و تکريم و احترام و اعجاب به او نگاه مي کردند تا کم کم ساعت حرکت قطار مي رسيد و قطار راه مي افتاد. همين که راه مي افتاد، بچه ها مي دويدند، سنگ بر مي داشتند و قطار را مورد حمله قرار مي دادند. من تعجب مي کردم که اگر به اين قطار بايد سنگ زد، چرا وقتي که ايستاده يک ريگ کوچک هم به آن نمي زنند و اگر بايد برايش اعجاب قائل بود، اعجاب بيشتر در وقتي است که حرکت مي کند.اين معما برايم بود تا وقتي که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. ديدم اين قانون کلي زندگي ما ايرانيان است که هر کسي و هر چيزي تا وقتي که ساکن است، مورد احترام است. تا ساکت است، مورد تعظيم و تجليل است. اما همين که به راه افتاد و يک قدم برداشت، نه تنها کسي کمکش نمي کند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب مي شود و اين نشانه يک جامعه مرده است. ولي يک جامعه زنده فقط براي کساني احترام قائل است که متکلم هستند نه ساکت؛ متحرکند نه ساکن؛ باخبرترند نه بي خبرتر».

استاد شهيد مرتضي مطهري
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

شیخ شهاب‌الدین سهروردی


به قلم دکتر پیشاهنگ

شیخ شهاب‌الدین سهروردی در سال 549 قمری در دهكده‌ سهرورد زنجان زاده شد. اینكه سال تولد او 549 است از شگفتی‌هاست، چراكه غالباً سال تولد بزرگانمان را نمی‌دانیم. زیرا بیشتر نام‌آورانمان از میان مردم عادی برخاسته‌اند و نویسنده‌ای هم نبوده است تا تاریخ تولدشان را ثبت كند.

دربرابر این بی‌خبری، از سال درگذشت بزرگان آگاهی بیشتری داریم، چون با تلاش‌های خود می‌بالیدند و به اشتهار می‌رسیدند ونام‌هایشان هم در روزگار ثبت می‌شد هم در دفترهای سرگذشت وتاریخ …
بجز سال تولد سهروردی كه از آن آگاهی داریم، این را هم می دانیم كه سهرورد آن روزگار چیزی بیشتر از یك آبادی كوچك بوده و داشمندانی نام‌آور داشته‌است كه از جمله‌ی آنها یکی همین شیخ اشراق خودمان است و دیگری شیخ شهاب‌ عمر سهروردی صاحب كتاب عوارف‌الوعارف. (1)


سهرورد واژه‌ای پارسی به‌معنی گل سرخ می‌باشد. سهرsuhr واژه‌ای فارسی باستان بوده که نخست به سخر suxr و سپس به سرخ sorx دگرگونی یافته‌است. ورد varda در فارسی باستان از واژه اوستایی ورذ varza گرفته شده که در دوران اشکانیان به ول val وvul و سپس در زمان ساسانیان به گلgul دگرگونی یافته است. (واژهای ورد عربی، رز اروپایی و ورت ارمنی همگی ازین ریشه‌اند.) (2)
حكیم ما، كودكی كه سالها بعد شیخ اشراق شد و چونان مانی پیامبر به گناه اندیشه‌ورزی، آزادگی، آزادمنشی و به فتوای فقیهان خشک‌مغز به شهادت رسید، در فضای نوینی دیده به‌جهان گشود، محیطی كه در و دیوار آن گواه وجود فرهنگ وتمدنی بود كه اكنون به گونه‌ای دیگر استمرار می‌یافت، فرهنگ وتمدن معنوی باستانی ایران كه نقشی ویژه و بس مهم در شكل گیری فرهنگ وتمدن معنوی و مینوی اسلام داشت.

علامه اقبال لاهوری دریادداشت‌های خود در بزرگ‌داشت تمدن و فرهنگ ایرانی می‌نویسد:
«اگر از من بپرسید بزرگ‌ترین حادثه‌ی تاریخ اسلام كدام است، بی‌درنگ به شما خواهم گفت : فتح ایران و جنگ نهاوند. جنگی كه به شكست نهایی سپاه ایران انجامید، نه‌تنها كشوری آباد و زیبا را نصیب تازیان كرد، بلكه تمدن وفرهنگی باشکوه و كهن را نیز در اختیار آنان گذاشت.
به زبانی دیگر عرب‌ها با ملتی آزاده روبه‌رو شدند كه قادر بودند از عنصر آریایی خودشان و دین سامی، تمدنی جدید به وجود آورد. تمدن اسلامی، محصول آمیزش تفكرات آریایی وسامی است. كودكی را ماند كه لطافت را از مادر آریایی وصلابت را از پدر سامی به ارث برده است. اگر اعراب ایران را نگرفته بودند بدون شک تمدن اسلامی ناقص می‌شد. با فتح ایران مسلمانان به همان اندازه سیراب شدند كه اسکندر مقدونی از فتح ایران.» (3)


دکتر علی شریعتی نیز تمدن اسلامی را نتیبجه برخورد اندیشه‌های والای آریایی با دین اسلام می‌داند. وی پس از برشمردن ویژگی‌های بسیار ارزشمند و نیکوی آریایی، تمدن اسلامی و مذهب تشیع را نتیجه طبیعی این تماس می‌داند. (4)

همان‌طور كه همگان می‌دانند شیخ اشراق با نوشته‌های خود سعی داشت، فرهنگ ایران باستان را زندگی تازه بخشد. او می‌اندیشید كه چرا باید چیزی راكه خود داشته‌ایم از بیگانه طلب كنیم. حكمت خسروانی که شهید اشراق پس از اسلام آن‌را برای نخستین بار در علوم کلامی و فلسفی وارد نمود، حاوی تمام مبانی فلسفه نور وظلمت ومسائل مربوط به آن (یعنی همه مطالب عرفانی آریایی) بوده است.

فردوسی و سهروردی همانند دو بال سیمرغ زبان، فرهنگ، تاریخ و عرفان ایرانی را از نابودی نجات بخشیده و آن‌را به اوج آسمان‌ها رساندند. پیش از شیخ اشراق، حكیم ابوالقاسم فردوسی در قالب داستان‌های حماسی، ادبیات فارسی و تاریخ ایران را از طوفان حوادث نجات بخشیده بود و اینک سهروردی عرفان آریایی و ایرانی را.

شیخ اشراق مانند فردوسی بزرگ واژه‌‌های خورشید، کوه قاف، زال، سیمرغ، رستم، اسفندیار، سام، آهوبره و ... را در کتاب‌های خویش بکار برده است. او در رساله عقل سرخ این واژه‌ها را در معانی ویژه‌ای بكارگرفته كه هر یك نمادی برای یك حقیقت فلسفی ، عرفانی ومعنوی بشمار می‌آیند.

شهید سهروردی داستان‌های شاهنامه را با تاویل عرفانی و نقد معنوی در رساله‌های خود (صفیر سیمرغ و عقل سرخ)آورده است. منظور او همانگونه که خود می گوید زنده کردن و جان دوباره بخشیدن به عرفان باستانی ایران است با دو یادگار قدیمی آن فریدون و کیخسرو (که دارای تجربه‌های عرفانی و فره ایزدی یا خوره می‌باشند). (5)

اینک چند نمونه از داستان‌های شاهنامه را از دیدگاه عرفانی شیخ اشراق با هم می‌خوانیم. (۶)


داستان زال:
« …پیر را گفتم شنیدم كه زال [روح روشن پرتاب شده در این دنیا] را سیمرغ [پرنده پر رمز و راز اوستا] پرورد ورستم اسفندیار رابه یاری سیمرغ كشت. پیر گفت بلی درست است. گفتم چگونه بود؟ »
« …گفت: چون زال از مادر در وجود آمد رنگ موی ورنگ روی سپید داشت. پدرش سام بفرمود كه وی رابه صحرا اندازند ومادرش نیز عظیم از وضع حمل وی رنجیده بود. چون بدید كه پسر كریه لقاست هم بدان رضا داد، زال را به صحرا انداخت. فصل زمستان بود وسرما، كس را گمان نبود كه یك زمان زنده بماند، چون روزی چند براین برآمد مادرش از آسیب فارغ گشت. شفقت فرزندش در دل آمد.
گفت یك باری به صحرا شوم وحال فرزند ببینم. چون به صحرا شد فرزند رادید زنده وسیمرغ وی رازیر پر گرفته. چون نظر برمادر افتاد تبسمی بكرد.
مادر وی رادربرگرفت وشیر داد، خواست كه سوی خانه آرد بازگفت تامعلوم نشود.كه حال زال چگونه بوده است كه این چند روز زنده ماند، سوی خانه نشوم. زال رابه همان مقام زیر پر سیمرغ فرو هشت واو بدان نزدیكی خود را پنهان كرد.
چون شب در آمد وسیمرغ از آن صحرا منهزم شد . آهوی برسر زال آمد وپستان در دهان زال نهاد چون زال شیر بخورد خود را برسر زال بخوابانید. چنان كه زال را هیچ آسیب نرسید مادرش برخاست وآهورا از سر پسر دور كرد وپسر راسوی خانه آورد. پیر را گفتم آن چه سر بوده است؟ پیر گفت من این حال از سیمرغ پرسیدم. سیمرغ گفت زال در نظر طوبی به دنیا آمد ما نگذاشتیم كه هلاك شود.»
آهوبره را به دست صیاد باز دادیم وشفقت زال در دل او نهادیم تا شب وی را پرورش می‌كرد وشیرمی‌داد وبه روز خود منش زیر پر می‌داشتم.


داستان رستم و اسفندیار:
« …گفتم حال، رستم واسفندیار؟ گفت چنان بود كه رستم از اسفندیار عاجز ماند واز خستگی سوی خانه رفت پدرش زال پیش سیمرغ تضرع‌ها كرد و در سیمرغ آن خاصیت است كه اگر آیینه‌ای یا مثل آن برابر سیمرغ بدارند هر دیده كه در آن آیینه نگرد خیره شود .
زال جوشنی از آهن بساخت چنانكه جمله مصقول بود ودر رستم پوشانید و خودی مصقول برسرش نهاد وآیینه‌های مصقول بر اسبش بست. آنگه رستم را از برابر سیمرغ در میدان فرستاد. اسفندیار را لازم بود در پیش رستم آمدن چون نزدیك رسید پرتو سیمرغ بر جوشن وآینه افتاد، از جوشن وآینه عكس بر دیده اسفندیار آمد، چشمش خیره شد، هیچ نمی‌دید. توهم كرد و پنداشت كه زخمی به هر دو چشم رسید زیرا كه دگر ان بدیده بود. از اسب در افتاد وبه دست رستم هلاك شد. پنداری ان دو پاره گز كه حكایت كنند و پر سیمرغ بود.»


دو پر سیمرغ:
اما این كه پنداری« آن دوپاره گز كه حكایت كنند دوپر سیمرغ بود. » آن دوپر تعبیری دیگر از دوشعاع پر قدرت خورشید است. نمادی از شعاع ظاهری خورشید یعنی درخت طوبی .
« …پیر را كه پرسیدم كه گویی در جهان همان یك سیمرغ بوده است؟ گفت آن كه نداند چنین پندارد واگر نه هر زمان سیمرغی از درخت طوبی به زمین آید واین كه در زمین بود منعدم شود معاً معاً، چنانكه هر زمان سیمرغی نیاید این چه باشد نماند وهم چنان كه سوی زمین می‌آید سیمرغ را طوبی سوی دوازده كارگاه [12 نشان زرتشتی] می‌رود . گفتم ای پیر این دوازده كارگاه چه چیز است ؟ »

درخت طوبی نماد خورشید و جسمانیت اوست كه در فلك چارم قرار دارد و سیمرغ نماد روحانیت، نور وتاثیر اوست كه موجب تداوم حیات در كره زمین است.

بامداد سیمرغ از آشیان خود به درآید و پر بر زمین باز گستراند، از اثر پر او میوه‌ای بردرخت پیدا شود و نبات برزمین. همانطور كه ملاحظه می‌شود، معنی مراد از پر سیمرغ دراینجا نور خورشید [مهر یا میترا] است.


منابع:
1- دکتر اصغر دادبه، ماهنامه آناهید، شماره 10
2- دکتر بهرام فره‌وشی، ایرنویچ، انتشارات دانشگاه تهران
3- علی ‌اصغر دادبه، همان
4- دکتر علی شریعتی، بازشناسی هویت ایرانی اسلامی
5- بهناز شکوری، اندیشمند تاجیک، ماهنامه آناهید، شماره 10
6- شیخ شهاب‌الدین سهروردی، رساله عقل سرخ
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد

می نوش که عمری که اجل در پی اوست

آن به که به خواب یا به مستی گذرد
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

هانس کريستين آندرسن پدر ادبيات کودک


هانس کریستین اندرسون (دوم آوریل 1805 – چهارم اوت 1875)، متولد شهر اُدنز (Odense) در دانمارک است؛ پسر یک کفاش فقیر و یک مستخدمه. در نوجوانی، به‌عنوان نقال نمایشنامه‌ها و خواننده به شهرت رسید. در چهارده‌سالگی به پایتخت، کپنهاک، عزیمت نمود و مصمم شد تا در صحنه‌ی تئاتر به موفقیت ملی دست یابد. اما به‌نحو تأسف‌باری ناکام ماند؛ اما دوستان بانفوذی در پایتخت پیدا نمود که جهت جبران تحصیلات ناقصش از او در مدرسه‌ای ثبت‌نام به عمل آوردند. از مدرسه متنفر بود، به‌طوری‌که در سن هفده‌سالگی در کلاس دوازده‌ساله‌ها حاضر می‌شد و مدام مورد تمسخر شاگردان و معلمان قرار می‌گرفت.

در 1829 اولین کتابش- شمارش یک پیاده‌روی (An Account of a Walking Trip)- منتشر شد. پس از آن به‌طور منظم کتاب‌هایی منتشر نمود. در ابتدا کتاب‌هایی که برای بزرگسالان نوشته بود به نظر خودش مهم‌تر از فانتزی‌هایش بودند، اما به مرور زمان دریافت که همین داستان‌های عامیانه وجوه پایداری از زندگی بشری و شخصیت داستانی را آشکارا و به شکلی مسحورکننده به تصویر می‌کشند. این امر دو پی‌آمد داشت. نخست این‌که دیگر داستان‌هایش را به‌عنوان سرگرمی‌هایی که مختص کودکان نگاشته شده در نظر نمی‌گرفت و دوم این‌که به‌جای بازگویی قصه‌های سنتی، نگاشتن داستان‌های خود را آغاز نمود.

او زمانی گفته که ایده‌های داستان‌هایش «مانند بذری کاشته‌شده در ذهنش هستند که تنها به بوسه‌ی تلألویی از خورشید یا قطره‌ی دارویی نیاز دارند تا بشکفند.» او به‌طرز ظریفی مردمی را که دوست می‌داشت یا از آن‌ها متنفر یود در قالب شخصیت‌های داستان‌هایش ارایه می‌داد: زنی که از پذیرش عشقش امتناع کرده بود در «ماهی‌بانوی کوچولو» (Little Mermaid) به شاهزاده‌ای احمق بدل می‌شود؛ زشتی و خباثتش، یا خیالپردازی‌های پدرش برای میراث‌خواری از یک خانواده‌ی قدرتمند و متمول، در «جوجه‌اردک زشت» (Ugly Duckling) بازتاب می‌یابد.
زادروز او به نام روز جهانی کتاب کودک نامگذاری شده‌است.
منبع : http://www.jenopari.com
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

یادش به خیر.....


دخترك كبريت فروش (Den Lille Pige med Svovlstikkerne)


هوا خيلي سرد بود و برف مي باريد . آخرين شب سال بود .
دختري كوچك و فقير در سرما راه مي رفت . دمپايي هايش خيلي بزرگ بودند و براي همين وقتي خواست با عجله از خيابان رد شود دمپايي هايش از پايش درآمدند . ولي تنوانست يك لنگه از دمپايي ها را پيدا كند ..

پاهايش از سرما ورم كرده بود . مقداري كبريت براي فروش داشت ولي در طول روز كسي كبريت نخريده بود .

سال نو بود و بوي خوش غذا در خيابان پيجيده بود ..جرات نداشت به خانه برود چون نتوانسته بود حتي بك كبريت بفروشد و مي ترسيد پدرش كتكش بزند .

دستان كوچكش از سرما كرخ شده بود شايد شعله آتش بتواند آنها را گرم كند

يك چوب كبريت برداشت و آن را روشن كرد ، دختر كوچولو احساس كرد جلوي شومينه اي بزرگ نشسته است پاهايش را هم دراز كرد تا گرم شود اما شعله خاموش شد و ديد ته مانده كبريت سوخته در دستش است .

كبريت ديگري روشن كرد خود را دراتاقي ديد با ميزي پر از غذا . خواست بطرف غذا برود ولي كبريت خاموش شد

سومين كبريت را روشن كرد ، ديد زير درخت كريسمس نشسته ، دختر كوچولو مي خواست درخت را بگيد ولي كبريت خاموش شد .

ستاره دنباله داري رد شد و دنباله آن در آسمان ماند .

دختر كوچولو به ياد مادربزرگش افتاد . مادربزرگش هميشه مي گفت : اگر ستاره دنباله داري بيافتد يعني روحي به سوي خدا مي رود . مادر بزرگش كه حالا مرده بود تنها كسي بود كه به او مهرباني مي كرد

دخترك كبريت ديگري را روشن كرد . در نور آن مادر بزرگ پيرش را ديد . دختر كوچولو فرياد زد :‌مادر بزرگ مرا هم با خودت ببر .

او با عجله بقيه كبريتها را روشن كرد زيرا مي دانست اگر كبريت خاموش شود مادر بزرگ هم مي رود .همانطور كه اجاق گرم و عذا و درخت كريسمس رفت .

مادر بزرگ دختر كوچولو را در آغوش گرفت و با لذت و شادي پرواز كردند به جايي كه سرما ندارد

فردا صبح مردم دختر كوچولو را پيدا كردند . در حاليكه يخ زده بود و اطراف او پر از كبريتهاي سوخته بودند .

همه فكر كردند كه او سعي كرده خود را گرم كند ،‌ولي نمي دانستند كه او چه چيزهاي جالبي را ديده و در سال جديد با چه لذتي نزد مادر بزرگش رفته است .
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis